گاهی تنها به شوق رسیدن به قنوت
به نماز می ایستم
به شوق لحظه ای
که اشک در چشمانم حلقه می زند
و آرام بر گونه هایم می لغزند
و اینگونه می شود که در هر رکعت از نماز
دستهایم ناخودآگاه بالا می آیند
به شوق همان قنوت
و به اجبار دوباره می افتند
انگار تنها یک بار تکرار درد دلها کافی نیست
می خواهی بارها صدایش بزنی
و بارها اشک بریزی
و تمنا کنی
به امید آنکه تنها یک "آن"
دیده شوی
شنیده شوی
شاید...........
دنیای من
خدایا!
نه انقدر پاکم که کمک کنی!
نه آنقدر بدم که رهایم کنی!
میان این دوگمم
هم خود را وهم تورا آزار میدهم
هرچقدر تلاش میکنم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
وهرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی....
آنقدر بی تو تنها هستم
که بی تو یعنی "هــــــــــــــــیــچ"
خدایا پس مرا ببر!
ببر به آنچه خودت میخواهی
پروردگارا !!!
هیچ وقت رهایم نکن...
جغد نزد خدا شکایت برد:انسان ها آواز مرا
دوست ندارند...َ
خداوند به جغد گفت :آوازهای تو بوی دل
کندن میدهد وآدم ها عاشق دل بستن!!
تو مرغ تماشا واندیشه ای وآنکه می بیند
ومی اندیشد به هیچ چیز دل نمیبندد،،
"دل نبستن سخت ترین وقشنگ ترین کار
دنیاست!!!"
می روید،،بی گناه بی گناه...
راستی،،
به من نگفته اید،
آن طرف کنار لحظه های دور دست
آسمان چه شکلی است؟!
کاش میشد ای ستاره ها
راه خانه ی ستاره را به من نشان دهید!
یا که از فراز قله های دور
دستی از دعا برای من تکان دهید،!!!
راستش دلم...
مثل یک نماز بین راه، خسته وشکسته است
،
او مسافر است
می رود به شهر آفتاب،گرچه راه آفتاب
بسته است!!!
کاشکی نماز های صبح من قضا نمی شدند
دست های من هیچ وقت از آسمان جدا نمی شدند
ای فرشته ها!
به دست های من کمک کنید...